فروشگاه اینترنتی ساعت دیواری

خرید اینترنتی ساعت های دیواری فانتزی جدید

فروشگاه اینترنتی ساعت دیواری

خرید اینترنتی ساعت های دیواری فانتزی جدید







۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشعار فروغ فرخ زاد» ثبت شده است

۰۴
مرداد
۹۴

شعر ای ستاره ها از فروغ فرخزاد | دیوان اشعار فروغ فرخ زاد

شعر ای ستاره ها از فروغ فرخزاد

ای ستاره ها که بر فراز آسمان

با نگاه خود اشاره گر نشسته اید

ای ستاره ها که از ورای ابرها

بر جهان نظاره گر نشسته اید

آری این منم که در دل سکوت شب

نامه های عاشقانه پاره میکنم

ای ستاره ها اگر بمن مدد کنید

دامن از غمش پر از ستاره میکنم

با دلی که بویی از وفا نبرده است

جور بیکرانه و بهانه خوشتر است

در کنار این مصاحبان خودپسند

ناز و عشوه های زیرکانه خوشتر است

ای ستاره ها چه شد که در نگاه من

دیگر آن نشاط و نغمه و ترانه مرد ؟

ای ستاره ها چه شد که بر لبان او

آخر آن نوای گرم عاشقانه مرد ؟

جام باده سر نگون و بسترم تهی

سر نهاده ام به روی نامه های او

سر نهاده ام که در میان این سطور

جستجو کنم نشانی از وفای او

ای ستاره ها مگر شما هم آگهید

از دو رویی و جفای ساکنان خاک

کاینچنین به قلب آسمان نهان شدید

ای ستاره ها ستاره های خوب و پاک

من که پشت پا زدم به هر چه که هست و نیست

تا که کام او ز عشق خود روا کنم

لعنت خدا بمن اگر بجز جفا

زین سپس به عاشقان با وفا کنم

ای ستاره ها که همچو قطره های اشک سربدار

سر بدامن سیاه شب نهاده اید

ای ستاره ها کز آن جهان جاودان

روزنی بسوی این جهان گشاده اید

رفته است و مهرش از دلم نمیرود

ای ستاره ها چه شد که او مرا نخواست ؟

ای ستاره ها ستاره ها ستاره ها

پس دیار عاشقان جاودان کجاست ؟

شعر ای ستاره ها از فروغ فرخزاد | دیوان اشعار فروغ فرخ زاد

  • اسد جمالی
۱۰
تیر
۹۴

شعر اندوه از فروغ فرخزاد | دیوان اشعار فروغ فرخ زاد

شعر اندوه از فروغ فرخزاد

کارون چو گیسوان پریشان دختری

بر شانه های لخت زمین تاب می خورد

خورشید رفته است و نفس های داغ شب

بر سینه های پر تپش آب می خورد

دور از نگاه خیره من ساحل جنوب

افتاد مست عشق در آغوش نور ماه

شب با هزار چشم درخشان و پر زخون

سر می کشد به بستر عشاق بی گناه

نیزار خفته خامش و یک مرغ ناشناس

هر دم ز عمق تیره آن ضجه می کشد

مهتاب می دود که ببیند در این میان

مرغک میان پنجه وحشت چه می کشد

بر آبهای ساحل شط سایه های نخل

می لرزد از نسیم هوسباز نیمه شب

آوای گنگ همهمه قورباغه ها

پیچیده در سکوت پر از راز نیمه شب

در جذبه ای که حاصل زیبایی شب است

رویای دور دست تو نزدیک می شود

بوی تو موج می زند آنجا بروی آب

چشم تو می درخشد و تاریک می شود

بیچاره دل که با همه امید و اشتیاق

بشکست و شد به دست تو زندان عشق من

در شط خویش رفتی و رفتی از این دیار

ای شاخه شکسته ز طوفان عشق من

اشعار فروغ فرخ زاد

  • اسد جمالی
۱۹
خرداد
۹۴

شعر انتقام از فروغ فرخزاد | دیوان اشعار فروغ فرخ زاد

شعر انتقام از فروغ فرخزاد | دیوان اشعار فروغ فرخ زاد

باز کن از سر گیسویم بند

پند بس کن که نمیگیرم پند

در امید عبثی دل بستن

تو بگو تا به کی آخر تا چند

از تنم جامه برآر و بنوش

شهد سوزنده لبهایم را

تا یکی

در عطشی درد آلود

بسر آرم همه شبهایم را

خوب دانم که مرا برده زیاد

من هم از دل بکنم بنیادش

باده ای ‚ ای که ز من بی خبری

باده ای تا ببرم از یادش

شاید از روزنه چشمی شوخ

برق عشقی به دلش تافته است

من اگر تازه و زیبا بودم

او ز من تازه تری یافته است

شاید از کام زنی نوشیده است

گرمی و عطر نفسهای مرا

دل به او داده و برده است زیاد

عشق عصیانی و زیبای مرا

گر تو دانی و جز اینست بگو

پس چه شد نامه چه شد پیغامش

خوب دانم که مرا برده ز یاد

زآنکه شیرین شده از من کامش

منشین غافل و سنگین و خموش

زنی امشب ز تو می جوید کام

در تمنای تن و آغوشی است

تا نهد پای هوس بر سر نام

عشق طوفانی بگذشته او

در دلش ناله کنان می میرد

چون غریقی است که با دست نیاز

دامن عشق ترا می گیرد

دست پیش آر و در آغوش گیر

این لبش این لب گرمش ای مرد

این سر و سینه سوزنده او

این تنش این تن نرمش ای مرد

شعر انتقام از فروغ فرخزاد | دیوان اشعار فروغ فرخ زاد

  • اسد جمالی